چون موسم درس و امتحان باز امد
بیداری شب دوباره چاره ساز امد!
چونان پسر خوب که رفتی سر درس
چون جزوه گشودی خواب ناز امد
قهوه،چای و نسکافه اثر ساز نبود!
خط خط کتاب مبهم و راز امد
خمیازه کشیدی و گذشتی از ان
در مبحث بعدی یاد ان دختر شیراز امد!
خوشتیپ و کلاس بالا وبا تحصیلات
ذهنت،یاد شب جشن و ان کباب غاز امد
فرصت کم و حجم ای دروست بالا
چون چشم به هم زدی،امتحان،دوباره باز امد
چون برگه امتحان رسید و تستش دیدی
هر انچه تو«نول»زدی جواب«فاز»امد!
بعد از خنده بسیار که در سایت به نُمرات رفیقان کردی!
چون نمره خود بدیدی حس اعتراض امد
کین نمره من نباشد ای استادی
چون برگه من بدیدی وقت اغماض امد
بعد ازکَلُ جروبحث در این باب
وقت اِنابه و توبه و راز و نیاز امد
اینها همه هیچ افاقه ای نکردند این بار
ذهنت یاد کارگری و تخته ماله و تراز امد...
«محسن»
ومن لحظه های خوشیـــــــم را،یکی یکی به شماره می دانم
هـِـــــــــی...با تو بودم زمستان پاییزی!!!
نوید بهار را هنوز هم بهانه می دانم
زمستان دروغ بزرگی بود...
بلورهای برف را یکی یکی کنایه می دانم!
سکوتِ واژه های پریشان در این شب تاریک
مـــن انتهای تلاطم شب را ستاره می دانم
و مخمل ارزو های من دوباره برفی بود
نه!!! ابر را برای بارش باران بهانه می دانم!
دوباره سکوت کن،برو و دور شو از این بن بست
من این همه را از تو کاری عاشقانه می دانم...
بخواب بانوی کاغذی رویاهای شبانه من؛ بخواب.
جز نمک هیچ مرحمی برای ضخمهای سرباز کردهام نداشتی، بانو!
همه از عشقهای روزانهشان میگویند و من از خیال شبانام، خیالی که مرا به تسخیر کشیده است!
چقدر ناچیزم من... یا چقدر ابر قدرتی تو.
بانو؛ مگر چه پنهان کردهای پشت آن قلب (ظریفت) مذاکرات همه بینتیجه بود!
اجازه بازدید هم نمیدهی؟! بانو "تورم "بغضم گلویم را بد جور میفشارد...
برو؛ برو از اینجا، من همراهیت میکند! اینجا، یادم دادهاند بی من هم میشود زندگی کرد!