سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیروز رفته بودم حرم...

وارد صحن که شدم

انتن موبایلم پرید

فهمیدم اینجا

مشترک مورد نظرم

فقط تویی....

دیروز چشم ها دیدنی بود!چه انها که می امدند؛چه آنها که بر می گشتند! آنهایی که می آمدند شوق دیدار در نگاهشان موج میزد

وآنهایی که می رفتند سنگینی فراق !! بربال کدامین کبوتر حریمت باران نهاده ای که تا چشمم به گنبدت می دوزم نم باران به

چشمهایم میزند! امام من...امام مهربانی ها...وجودم را لبریز از حضور کن... 






تاریخ : پنج شنبه 93/3/29 | 11:17 صبح | نویسنده : محسن | نظرات ()

بهار!

این روزها که تبِ داغ تابستان تابَت را بدجور برده

فقط شبنم چشمانم میتواند ابر گلویت را بارور کند!

وگرنه این بغض خشک حنجرت را سخت میخراشد!

ببار..ببار بارانت را...

ببار که رنگین کمان ارزوهایم بوسه بر خاک تنم بزند

ونگاه منتظرم را پر کند از شمیم باران...

من.... اعتقاد دارم به معجزه باران ...

 

 






تاریخ : چهارشنبه 93/3/21 | 12:55 صبح | نویسنده : محسن | نظرات ()

خدایا

...

قسمت و حکمت بماند برای آنها که درکش میکنند...

برای من نفهم

فقط معجزه کن! 






تاریخ : سه شنبه 93/3/13 | 11:31 صبح | نویسنده : محسن | نظرات ()

صبــــــــــــــــــــر یک فریــــــــب استـــــــــــــــــــــــــــــ

...

سالهاســــت با غــــــــــــوره هـــــــــــــــــــــــــا

کلــــنجــــــــار میــــــــرومــــــــــــــــــــــــــ

....

حــــلـــــــــــــــــــــــوا نمیـــــشــــــــــــــــــــــــونـــــد... 






تاریخ : یکشنبه 93/3/11 | 11:4 صبح | نویسنده : محسن | نظرات ()

ماهی ها چقدر اشتباه میکنند!

قلاب علامت کدامین سوال است

که بدان پاسخ میدهند؟؟؟ 






تاریخ : دوشنبه 93/3/5 | 10:42 صبح | نویسنده : محسن | نظرات ()

آمده ام تا کلمات را به بازی بگیرم...

امده ام تا که ژرفای وجودم را بساط کنم!

آمده ام که از تو بگویم

آری از تو«دختر»!!

همه از مادر می گویند و من از تو!

آمده ام تا این بار تابو شکنی کنم!

آمده ام تا بهشت را به زیر پاهایت بکشانم!

آری....توکه کوهی از لطافتی

تو که بلوری از احساسی

تو که اقیانوس وجودت مأمن قلبهای نا ارام است

چشمانت را جامی شراب می پندارم که با هر نوش

 مست از لطافت میشوم

صدایت مسکن روح است...

هه...فتبارک الله احسن الخالقین...

در برابرت مات و مبهوت خواهم ماند

مرا توان تصویرت نیست

زبان قاصر از وصف توست!

تو با این وجود گرانت مرا به تسخیر کشیده ای

استعمار تو هم شیرین است،شیرینتر از عسل... 

شیرینِ شیرینِ شیرین...

 






تاریخ : پنج شنبه 93/3/1 | 1:23 صبح | نویسنده : محسن | نظرات ()
       

.: Weblog Themes By BlackSkin :.