این روزهاسالن مطالعه دانشگاه که قبلا در ان پشه هم پر نمی زدجای سوزن انداختن نیست
وبرای ورود به ان باید وقت قبلی داشته باشی واگر شانس یارت بود و توانستی وارد ان بشوی
دیگر تضمینی برای داشتن میز و صندلی نیست و باید مثل یک بچه خوب بروی و یک گوشه دنج
زیر سقف اختیار کنی و خود را از ان اویزان کنی چون معمولا روی زمین جا نیست!!!!
از انجایی شما یک شب سخت را پیش رو دارید باید با تجهیزات کامل از قبیل اب سرد،قهوه و...
وارد سالن مطالعه شوید.ام سخت ترین قسمت کار انجاییست که بای د شما در سهایی را بخوانید
که حتی یک کلمه ان برای شما اشنا نیستچرا که شما در طول ترم سر کلاسها پس از کلی
Sms بازی و یک چرت در ست و حسابی تنها چیزی که یاد گرفته بودید جمله حکیمانه
«خسته نباشید استاد»ان هم نیم ساعت قبل از پایان کلاس بود که معملا هم با اقبال عمومی
همراه می شد و شما حرفتان را به کرسی می نشاندید.
باهمه اینها اگر شما بتوانید تمام شب را بیدار بمانید و موقع امتحان خوابتان نگیرد و ادامه
تست ها را در خواب نزنید،موفق به سپری کردن یکی از امتحاناتتان شده اید،ام اینجا پایان
کار نیست چون شما هنوز نتیجه شب زنده داری تان را نگرفته اید،انجا که بعد از دیدن
نمره تان حس شاعرا نه تان تازه گل می کند و در اعتراض به نمره تان شروع به نوشتن یک
تراژدی غمناک از زندگی خود می کنید!!!و این گونه شما موفق به پاس کردن یکی از واحد هایتان
شده اید.
چه ساده با گریستن خود زاده می شویم
وچه ساده با گریستن دیگران از دنیا می رویم
ومیان این دو سادگی
معمایی می سازیم به نام:
زندگی...
صدایم را که بلندترکردم،رویش را برگردانند و ارام شروع کرد به گریه کردن
به یکباره انگار اب سردی بر پیکره ام ریخته شد.
نه غرورم اجازه می داد عذرخواهی کنم،نه می توانستم سنگینی فضا را تاب بیاورم
از خانه زدم بیرون،کمی که فکر کردم با خودم گفتم ای کاش مثل قدیمترها کتکم می زد!
کتکش هم شیرین بود!اما گریه اش حکم اعدام را داشت برای من،چند وقتی می شد
زود رنج شده بود...
برگشتم تا از دلش در بیاورم.
در را که باز کردم قبل از اینکه بتوانم حرفی بزنم لقمه ای را که برایم گرفته بود
داد دستم و گفت:صبحانه خورده ای؟!؟
خرها موجودات زیبایی اند
گاهی که خسته ای
ترا به مقصد می رسانند
گاهی که هوس اواز می کنی
برایت عرعر می کنند
وهر وقت اعصابت
از دست یکی خورد می شود
اسمشان را که می اری
راحت می شوی
این همه را اسبی می گفت
که به کره خری
علاقه مند شده بود
روزی تنی چند نزد حکیمی رفتند و از وی سبب گرانی را جویا شدند
حکیم که فرصت را غنیمت دید،در ابتدای امر سبب را بی لیاقتی بچه های بالا
إذعان نموده سپس از نامزد شدن خویش در انتخابات اتی خبر داد ،
و سخن خود را چنین اغاز کرد که اگر بر تخت ریاست بنشیند اب و برق و گاز
را مجانا در اختیار قرار دهد! و سفر های استانی را بَدَل به سفر های منزل به
منزل نماید!!! وپندهای خویش را به رایگان در شبکه های اجتماعی انتشار دهد...
سخن از وعده ها تمام نشده بود که تعدادی از مدعویناز فرط ذوق مرگی در دم
جان بدادند!وتعدادی فک هایشان بر زمین ساییده گشت،وانانی که جان سالم به در
بردند رای خویش را نثار حکیم نموده سپس جامه از تن برکندند و سر به بیابان
گذاشتند!!!!!!!!