سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نا گفته بیا چکی بزن تو زیر گوشم

تا بغض کنم غزل غزل تو را بپوشم

هفتاد کنایه از دو چشم تو بگیرم

هفتاد و دو جرعه از لبان تو بنوشم

وقتی زنفسهای تو پر بوده غزلها

بر گفتن این شعر برای چه بکوشم؟

اینحا نفس از حوصله کاسه برون شد

آنجا نظری کن که برای تو به هوشم

امسال تمام کار من گفتن شعر است

تا بر تن این قافیه ها تو را بپوشم

رد گر شدی از کوچه ما آن در اول

جای من و اما نه همان مرد چموشم

ته مانده یک مرد و پایان دو فنجان

یه جرعه دیگر به کجا باده فروشم؟

اما دو سه خط مانده به پایان تو بیا و

بگذار نوازش کند این صدات گوشم

تنها دو سه خط مانده به پایان،نمیایی؟

ان حسرت یکباره چشمات به دوشم

« سید محسن موسوی»






تاریخ : سه شنبه 95/4/8 | 12:10 صبح | نویسنده : محسن | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.